روزهداری آرامش میدهد و همچنین از نظر علمی ضروری است.
من برای سلامتیام روزه میگیرم نه به دلایل مذهبی.
من روزه گرفتن را دوست ندارم.
این به من اعتماد به نفس میدهد تا زندگی پربارتری را رهبری کنم.
من گاهی اوقات این کار را به عنوان بخشی از باورهای مذهبیام انجام میدهم.
من اصلاً روزه نمیگیرم.
این هم سالم است.
من بیخدا هستم.
بهطور صادقانه، گاهی احساس میکنم تنها کسی هستم که در این موقعیت عجیب و تنهایی قرار دارد، یعنی ایمانی نامشخص را پذیرفتهام نه به این دلیل که بهطور تاریخی از دین دوری کردهام، بلکه به این دلیل که دین از من دوری کرده است. برای من بسیار مفیدتر شده است که نام خدا را بپذیرم، با شنیدن کلمات او و تلاش برای اطاعت هرچه بیشتر از تعالیمش و به این ترتیب به ایمان شخصیام تعریف بدهم، تا اینکه در یک دستهبندی مذهبی قرار بگیرم که در آن باید ایمانم توسط دیگران تعریف شود. حداقل به این ترتیب، به دگمهای نهادی وابسته نیستم، یا به مواضع سنتی که مدت طولانیتری دارند و شانس کمی برای بازنگری یا بازرسی در آینده دارند. آموزشهای گذشتهام در زمینه متون مقدس تحت تأثیر منابع یهودی و مسیحی بوده است و در آن فضا بین آنها است که در حال حاضر خود را مییابم و گاهی اوقات این فضا بسیار تنهایی است. من این ایمان را بهعنوان ترکیبی از این دو نمیبینم، بلکه بهعنوان پیشرفت منطقی دلیل متنی، زمانی که در محیطی آزاد از محدودیتهای دینی نهادی قرار دارد. من دریافتهام که پرسش از خدا بسیار آسانتر و مفیدتر از پرسش از انسان است. من فکر میکنم شخصیتی که ۲۰۰۰ سال پیش بر روی این زمین راه میرفت، مسیحا بود و هست، اما فکر نمیکنم که نه مسیحیت و نه یهودیت درک دقیقی از آنچه در هسته وزارت او بود یا او چه هدفی داشت، داشته باشند. در واقع، تا جایی پیش میروم که بگویم، وقتی مسیحا بیاید، مسیحایی خواهد بود که مسیحیت و یهودیت با آن آشنا یا منتظر نخواهند بود.
اسبهایتان را نگهدارید، همه. 1. اولاً، نقشه بهطور کامل نادرست نیست، زیرا تا جایی که میتوانیم جمعبندی کنیم، انسان همیشه مذهبی بوده است (بهعنوان مثال، از طریق تحلیل مکانهای دفن و غیره) بنابراین نقشه نباید با رنگی «بیطرف» آغاز شود، گویی مردم هنوز از دین «ناپاک» نشدهاند. 2. ثانیاً، بخش زیادی از گسترش تمام ادیان، از جمله اسلام، بهطور مسالمتآمیز گسترش یافته است. مردم اغلب در دین جدید (بهویژه بودیسم و مسیحیت) چیزی خوب میدیدند که میخواستند برای خودشان بپذیرند. فرهنگ و دانش غربی از ظهور رهبانیت مسیحی ناشی شده است، بهعنوان مثال. من بهطور طبیعی تنشهایی را که بهطور طبیعی بهوجود میآید، به چالش نمیکشم، زیرا مرزها (اینها البته با مرزهای ملی سازگار نیستند بلکه بین گروههای در حال رشد مؤمنان هستند) بیشتر مشخص شدند. این، البته، دقیقاً همان چیزی است که اکنون با آنچه بهعنوان آتئیسم جدید شناخته میشود، در حال وقوع است که بهویژه تهاجمیتر میشود. 3. ثالثاً، تلاش هر دو هیتلر و استالین برای دستکاری مؤمنان (امیدوارم) بهعنوان دلیلی بر اینکه جنایات آنها بهوسیله مسیحیت متعصب انگیزهدار بوده است، در نظر گرفته نشود! (من قبلاً در پستهای دیگر در این سایت درباره این villains نظر دادهام، بنابراین در اینجا خودداری میکنم). 4. رابعاً، بهدانش من، یک سیاستمدار فلسطینی ادعا کرد که بوش به او گفته است که به عراق حمله کند. با این حال، قطعاً اغراقآمیز خواهد بود که بگوییم بوش در تلاش بود تا عراق را با حمله به مسیحیت تبدیل کند که بهظاهر نقطهای برای پیوند این موضوع با مقاله درباره زمانبندی خواهد بود. در واقع، بسیاری از رهبران مسیحی (از جمله، بهطور بسیار برجسته، پاپ جان پل دوم) این جنگ را محکوم کردند. 5. در نهایت، آتئیسم در قرن بیستم بیشتر از شهیدان مسیحی (کسانی که حاضر به انکار ایمان خود بهخاطر مصلحت سیاسی نبودند) تولید کرد، نسبت به مجموع 19 قرن دیگر. این بهویژه شگفتانگیز است با توجه به درصد بسیار کوچک آتئیستها تا نیمه دوم قرن. شاید آتئیسم دولتی باید به نقشه اضافه شود؟ حداقل در این مورد مرزها واقعی هستند و جنگها جنگهای واقعی بودند.
زیرا این یک سنت در خانواده ماست
من هنوز دینی ندارم.
به نوعی هیچکس در خانوادهام این کار را نمیکند و من هم اینطور بزرگ شدم. فکر نمیکنم خیلی مهم باشد.
زیرا من به یک دین خاص اعتقاد ندارم
فقط یک روز قبل از کریسمس و عید پاک، به خاطر باور شخصیام
زیرا این یک سنت است
من هیچ دلیلی برای انجام این کار نمیبینم.
احساس میکنم که نیاز دارم به
من هیچ دینی ندارم.
من باور ندارم که روزهداری به باورهای مذهبی من کمک کند و وضعیت اخلاقی من را قبل از جشنهای مذهبی مانند کریسمس یا عید پاک بهبود بخشد.
زیرا من خودم فردی بسیار مذهبی نیستم.
من فکر نمیکنم ارادهای به اندازه کافی قوی داشته باشم که این کار را به تنهایی انجام دهم. و از آنجایی که هیچکس در خانوادهام این کار را نمیکند، دلیلی نمیبینم که خودم این کار را انجام دهم.
من روزه نمیگیرم چون چنین سنتی در خانوادهمان وجود ندارد.
من نمیفهمم، برای چه کسی است.
چون این یک سنت در خانواده است.
هدف چیست؟ فکر نمیکنم لازم باشد که بدن خود را برای نشان دادن وفاداریتان به خدا هدر دهید.
نمیدانم چرا مردم باید روزه بگیرند. به همین دلیل من روزه نمیگیرم.
این اکنون به نوعی سنت تبدیل شده است، مانند خود جشنها.