نقش دین در زندگی شما چیست؟

چرا ایمان دارید/ندارید؟

  1. اسب‌هایتان را نگه‌دارید، همه. 1. اولاً، نقشه به‌طور کامل نادرست نیست، زیرا تا جایی که می‌توانیم جمع‌بندی کنیم، انسان همیشه مذهبی بوده است (به‌عنوان مثال، از طریق تحلیل مکان‌های دفن و غیره) بنابراین نقشه نباید با رنگی «بی‌طرف» آغاز شود، گویی مردم هنوز از دین «ناپاک» نشده‌اند. 2. ثانیاً، بخش زیادی از گسترش تمام ادیان، از جمله اسلام، به‌طور مسالمت‌آمیز گسترش یافته است. مردم اغلب در دین جدید (به‌ویژه بودیسم و مسیحیت) چیزی خوب می‌دیدند که می‌خواستند برای خودشان بپذیرند. فرهنگ و دانش غربی از ظهور رهبانیت مسیحی ناشی شده است، به‌عنوان مثال. من به‌طور طبیعی تنش‌هایی را که به‌طور طبیعی به‌وجود می‌آید، به چالش نمی‌کشم، زیرا مرزها (این‌ها البته با مرزهای ملی سازگار نیستند بلکه بین گروه‌های در حال رشد مؤمنان هستند) بیشتر مشخص شدند. این، البته، دقیقاً همان چیزی است که اکنون با آنچه به‌عنوان آتئیسم جدید شناخته می‌شود، در حال وقوع است که به‌ویژه تهاجمی‌تر می‌شود. 3. ثالثاً، تلاش هر دو هیتلر و استالین برای دستکاری مؤمنان (امیدوارم) به‌عنوان دلیلی بر این‌که جنایات آن‌ها به‌وسیله مسیحیت متعصب انگیزه‌دار بوده است، در نظر گرفته نشود! (من قبلاً در پست‌های دیگر در این سایت درباره این villains نظر داده‌ام، بنابراین در اینجا خودداری می‌کنم). 4. رابعاً، به‌دانش من، یک سیاستمدار فلسطینی ادعا کرد که بوش به او گفته است که به عراق حمله کند. با این حال، قطعاً اغراق‌آمیز خواهد بود که بگوییم بوش در تلاش بود تا عراق را با حمله به مسیحیت تبدیل کند که به‌ظاهر نقطه‌ای برای پیوند این موضوع با مقاله درباره زمان‌بندی خواهد بود. در واقع، بسیاری از رهبران مسیحی (از جمله، به‌طور بسیار برجسته، پاپ جان پل دوم) این جنگ را محکوم کردند. 5. در نهایت، آتئیسم در قرن بیستم بیشتر از شهیدان مسیحی (کسانی که حاضر به انکار ایمان خود به‌خاطر مصلحت سیاسی نبودند) تولید کرد، نسبت به مجموع 19 قرن دیگر. این به‌ویژه شگفت‌انگیز است با توجه به درصد بسیار کوچک آتئیست‌ها تا نیمه دوم قرن. شاید آتئیسم دولتی باید به نقشه اضافه شود؟ حداقل در این مورد مرزها واقعی هستند و جنگ‌ها جنگ‌های واقعی بودند.
  2. زیرا به من امید می‌دهد.
  3. زیرا به نظر من این غیرمنطقی است.
  4. زندگی کردن آسان‌تر است. گاهی اوقات مهم نیست که کدام دین را انتخاب کنیم، اینکه آن را عمل کنیم یا نه، اما ایمان داشتن مهم است.
  5. من به خدا ایمان دارم، اما به یک دین خاص تعلق ندارم.
  6. زیرا خوب است به چیزی ایمان داشته باشید که اگر حالتان خوب نیست، شما را بهتر کند...
  7. ما همه باید به چیزی ایمان داشته باشیم. مهم نیست به چه چیزی، اما باید اعتقاد به وجود چیزی بزرگ‌تر از انسان وجود داشته باشد. وگرنه هدف همه چیز چیست؟
  8. هر کسی نیاز دارد به یک قدرت بزرگ که بر همه چیز حکومت می‌کند، ایمان داشته باشد.
  9. من به خدای خودم ایمان دارم که هیچ ارتباطی با دکترین‌های کلیسای کاتولیک ندارد. می‌دانم که چیزی بالاتر و معنوی‌تر واقعاً وجود دارد، اما نمی‌خواهم این را به روشی که کاتولیک‌ها انجام می‌دهند، بررسی کنم.
  10. به من آموخته شده است که ایمان داشته باشم و خوشحالم، زیرا هزاران دلیل برای ایمان وجود دارد. اگر می‌خواهی آن‌ها را بدانی، باید از رفتن به کلاس‌های دینی و رفتن به کلیسا شروع کنی، همه چیز در آنجا توضیح داده شده است.