اگر به هیچ چیزی ایمان نداشته باشیم، بیباک خواهیم بود و ممکن است گناه کنیم. اگر برخی باورها داشته باشیم، قبل از عمل فکر خواهیم کرد... زیرا ترسی وجود خواهد داشت... همچنین اگر به خدا ایمان داشته باشیم، انگیزهای برای انجام کارهای خوب به ما میدهد...
6
من ایمان دارم زیرا به خدا ایمان دارم.
همانطور که در بالا ذکر کردم، دین مردم را به زندگی پرباری هدایت میکند که به دیگران نیز کمک میکند تا به طور صلحآمیز و در هماهنگی زندگی کنند.
هیچ نظری ندارم
از بدو تولد جذب شده
والدین من معمولاً... بنابراین من هم باور دارم
من وجود خدایان را منطقی نمیبینم و هیچیک از توضیحات ارائهشده توسط هیچ دینی برای من شواهد کافی برای باور به آنها نیست.
برای اینکه صادق باشم، گاهی احساس میکنم تنها کسی هستم که در این موقعیت عجیب و تنهایی قرار دارد، یعنی ایمانی نامشخص را پذیرفتهام نه به این دلیل که به طور تاریخی از دین دوری کردهام، بلکه به این دلیل که دین از من دوری کرده است. برای من بسیار مفیدتر شده است که نام خدا را بپذیرم، با شنیدن کلمات او و تلاش برای اطاعت از تعالیمش و به این ترتیب تعریف ایمان شخصیام را شکل دهم، تا اینکه در یک دستهبندی مذهبی قرار بگیرم که در آن ایمانم باید توسط دیگران تعریف شود. حداقل به این ترتیب، به دگمهای نهادی وابسته نیستم، یا به مواضع سنتی که مدتهاست برقرارند و شانس کمی برای بازنگری یا بازرسی در آینده دارند. آموزشهای گذشتهام در زمینه متون مقدس تحت تأثیر منابع یهودی و مسیحی بوده است و در آن فضا بین این دو، در حال حاضر خود را مییابم و گاهی این فضا بسیار تنهایی است. من این ایمان را به عنوان ترکیبی از این دو نمیبینم، بلکه به عنوان پیشرفت منطقی دلیل متنی، زمانی که در محیطی آزاد از محدودیتهای دینی نهادی قرار دارد. من دریافتهام که پرسش از خدا بسیار آسانتر و مفیدتر از پرسش از انسان است. من فکر میکنم شخصیتی که ۲۰۰۰ سال پیش بر روی این زمین راه میرفت، مسیحا بود و هست، اما فکر نمیکنم که نه مسیحیت و نه یهودیت درک دقیقی از آنچه در هسته وزارت او بود یا او چه هدفی داشت، داشته باشند. در واقع، تا جایی پیش میروم که بگویم، وقتی مسیحا بیاید، مسیحایی خواهد بود که مسیحیت و یهودیت با آن آشنا یا منتظر نخواهند بود.
اسبهایتان را نگهدارید، همه. 1. اولاً، نقشه بهطور کامل نادرست نیست، زیرا تا جایی که میتوانیم جمعبندی کنیم، انسان همیشه مذهبی بوده است (بهعنوان مثال، از طریق تحلیل مکانهای دفن و غیره) بنابراین نقشه نباید با رنگی «بیطرف» آغاز شود، گویی مردم هنوز از دین «ناپاک» نشدهاند. 2. ثانیاً، بخش زیادی از گسترش تمام ادیان، از جمله اسلام، بهطور مسالمتآمیز گسترش یافته است. مردم اغلب در دین جدید (بهویژه بودیسم و مسیحیت) چیزی خوب میدیدند که میخواستند برای خودشان بپذیرند. فرهنگ و دانش غربی از ظهور رهبانیت مسیحی ناشی شده است، بهعنوان مثال. من بهطور طبیعی تنشهایی را که بهطور طبیعی بهوجود میآید، به چالش نمیکشم، زیرا مرزها (اینها البته با مرزهای ملی سازگار نیستند بلکه بین گروههای در حال رشد مؤمنان هستند) بیشتر مشخص شدند. این، البته، دقیقاً همان چیزی است که اکنون با آنچه بهعنوان آتئیسم جدید شناخته میشود، در حال وقوع است که بهویژه تهاجمیتر میشود. 3. ثالثاً، تلاش هر دو هیتلر و استالین برای دستکاری مؤمنان (امیدوارم) بهعنوان دلیلی بر اینکه جنایات آنها بهوسیله مسیحیت متعصب انگیزهدار بوده است، در نظر گرفته نشود! (من قبلاً در پستهای دیگر در این سایت درباره این villains نظر دادهام، بنابراین در اینجا خودداری میکنم). 4. رابعاً، بهدانش من، یک سیاستمدار فلسطینی ادعا کرد که بوش به او گفته است که به عراق حمله کند. با این حال، قطعاً اغراقآمیز خواهد بود که بگوییم بوش در تلاش بود تا عراق را با حمله به مسیحیت تبدیل کند که بهظاهر نقطهای برای پیوند این موضوع با مقاله درباره زمانبندی خواهد بود. در واقع، بسیاری از رهبران مسیحی (از جمله، بهطور بسیار برجسته، پاپ جان پل دوم) این جنگ را محکوم کردند. 5. در نهایت، آتئیسم در قرن بیستم بیشتر از شهیدان مسیحی (کسانی که حاضر به انکار ایمان خود بهخاطر مصلحت سیاسی نبودند) تولید کرد، نسبت به مجموع 19 قرن دیگر. این بهویژه شگفتانگیز است با توجه به درصد بسیار کوچک آتئیستها تا نیمه دوم قرن. شاید آتئیسم دولتی باید به نقشه اضافه شود؟ حداقل در این مورد مرزها واقعی هستند و جنگها جنگهای واقعی بودند.
زیرا به من امید میدهد.
زیرا به نظر من این غیرمنطقی است.
زندگی کردن آسانتر است. گاهی اوقات مهم نیست که کدام دین را انتخاب کنیم، اینکه آن را عمل کنیم یا نه، اما ایمان داشتن مهم است.
من به خدا ایمان دارم، اما به یک دین خاص تعلق ندارم.
زیرا خوب است به چیزی ایمان داشته باشید که اگر حالتان خوب نیست، شما را بهتر کند...
ما همه باید به چیزی ایمان داشته باشیم. مهم نیست به چه چیزی، اما باید اعتقاد به وجود چیزی بزرگتر از انسان وجود داشته باشد. وگرنه هدف همه چیز چیست؟
هر کسی نیاز دارد به یک قدرت بزرگ که بر همه چیز حکومت میکند، ایمان داشته باشد.
من به خدای خودم ایمان دارم که هیچ ارتباطی با دکترینهای کلیسای کاتولیک ندارد. میدانم که چیزی بالاتر و معنویتر واقعاً وجود دارد، اما نمیخواهم این را به روشی که کاتولیکها انجام میدهند، بررسی کنم.
به من آموخته شده است که ایمان داشته باشم و خوشحالم، زیرا هزاران دلیل برای ایمان وجود دارد. اگر میخواهی آنها را بدانی، باید از رفتن به کلاسهای دینی و رفتن به کلیسا شروع کنی، همه چیز در آنجا توضیح داده شده است.
من معتقدم که چیزی وجود دارد، اما احساس نمیکنم که نیاز به عضویت فعال در هیچ اعتقاد مذهبی داشته باشم.
من باید.
من ایمان دارم، اما از این که همه چیز در آن ادیان توضیح داده میشود، محدود میشود و به بیمعناها آموزش داده میشود، خوشم نمیآید.
من به این باور بزرگ شدم. گاهی اوقات وقتی هیچ امیدی ندارم، به من امید میدهد - به چیزی قدرتمند فراتر از درک ایمان داشته باشم.
گاهی اوقات فقط کمک میکند که زنده بمانیم. ;)
من فکر میکنم که اگر یک نفر ایمان داشته باشد، این ایمان به او کمک میکند تا بر بسیاری از موانع در زندگیاش غلبه کند.
انسان، با پیوستن به دین، با جدا شدن از نزدیکان و آرزوهای خود، هویت فردی خود را از دست میدهد و با اعضای فرقه همهویت میشود.
من به خدا ایمان دارم، به ادیان ایمان ندارم، اما از سبک زندگیمان خوشم میآید و فکر میکنم که به طور مستقیم به مسیحیت مربوط است و باید آن را در حد معقولی حفظ کنیم.
من با برخی از قوانین و ایدههایی که ادیان نمایندگی میکنند، مخالفم و این برای من باور کردن را دشوار میکند.