تجربیات اذیت خیابانی
آیا تا به حال از سمت یک ماشین در حین راه رفتن در خیابان به شما فریاد زده شده؟ آیا تا به حال در حینی که از کنار یک گروه از افراد عبور میکردید، دربارهتان بهوضوح صحبت شده؟ آیا این موضوع شما را ناراحت کرد؟ احساس تعرض کردید؟ همه انسانها حداقل یک بار چنین تجربیاتی را داشتهاند و اینجا مکان مناسبی است تا تجربهتان را با ما در میان بگذارید. بیایید با هم کاستیهایمان را مطرح کنیم!
به یادماندنیترین تجربه شما با اذیت خیابانی چیست؟ این موضوع چه حسی به شما منتقل کرد؟ این میتواند فقط یک کلمه باشد یا یک داستان کامل.
- داستان ترسناک
- وقتی برای انتخابات رهبری دانشآموزان در مدرسه کاندید شدم😉
- از آنها عصبانی باش
- میتوانم با اطمینان بگویم که هیچکس هرگز چیزی شبیه به این یا چیزی مشابه به آن را به من نکرده است و فکر نمیکنم که احساس اجبار کنند.
- من در نورتون با موارد زیادی از صدا زدن به دختران مواجه شدهام. وقتی برای دویدن بیرون میروم، غیرمعمول نیست که یک مرد جوان از پنجرهاش چیزی مثل "جذاب" یا یک عبارت مشکوک دیگر فریاد بزند. من هرگز فرصت زیادی برای پاسخ دادن ندارم چون آنها به سرعت دور میشوند، بنابراین معمولاً فقط به آنها نگاهی خشمگین میاندازم. وقتی این اتفاق میافتد، احساس میکنم که یک تکه گوشت هستم، مثل اینکه من یک انسان با احساسات واقعی نیستم، فقط یک دختر بیمغز که ظاهرش برای مردان سرگرمی است. به نظر من، صدا زدن به دختران بسیار بیاحترامی است.
- یادم میآید در مدرسه راهنمایی با یک دوست پسرم در خیابان راه میرفتم که یک ماشین در حال عبور بوق زد یا به من فریاد زد و نمیدانستم باید به او فحش بدهم یا فقط نادیدهاش بگیرم. خیلی عصبانی بودم!
- من به تنهایی به سمت walgreens میرفتم که این خودم را آسیبپذیر احساس میکرد. من و هماتاقیام وقتی با هم به آنجا میرفتیم، از ماشینها مورد توجه قرار گرفته بودیم. گاهی این موضوع خوشایند بود، اما بیشتر اوقات آزاردهنده و بیادبانه بود. مجبور شدم بایستم و منتظر بمانم تا خیابان را رد کنم و در حالی که آنجا ایستاده بودم، ماشینی پر از جوانان که موسیقی بلندی پخش میکرد نزدیک شد و به آرامی حرکت کرد. پنجرهها باز بود و چند نفر از آنها از پنجرهها بیرون leaned و فریاد زدند "هییی!" "وو وو!" و انواع دیگر چیزها. انگار که من لباس خاصی پوشیده بودم یا به طرز تحریکآمیزی ایستاده بودم. وسط زمستان بود، من در چند لایه لباس پوشیده بودم، بنابراین هر نشانهای از شکل بدنم پنهان بود. اما آنها به این موضوع اهمیتی نمیدادند، من یک دختر بودم، به تنهایی ایستاده بودم، در ترافیک گرفتار شده بودم و مجبور بودم به آنها گوش دهم. این احساس زشت و تحقیرآمیز بود. بعد از چند دقیقه از این وضعیت سعی کردم به آنها بیاحترامی کنم اما...دستکش پوشیده بودم. این خیلی خجالتآور بود.
- یک روز، در حال قدم زدن در خیابانی در محلهام بودم که مردی از طبقه بالای یک آپارتمان به من صدا زد و شروع به نشان دادن برخی حرکات جنسی کرد. آنقدر احساس ناراحتی کردم که به سرعت از خیابان فرار کردم و هر بار که آنجا میرفتم ترسیده بودم. او از آنجا رفته است اما هنوز هم احساس ناراحتی میکنم و هر بار که آنجا میروم، آن تجربه را به یاد میآورم.
- من تجربهای داشتم زمانی که به تنهایی در نزدیکی دانشگاه میدویدم. این یک خیابان مسکونی بود که ترافیک معمولی در آن بسیار کم بود. یک ماشین از کنارم رد شد و بوق زد و این کار به شیوهای دوستانه نبود. ماشین را مردی در اوایل بیست سالگی میراند. اگر با دیگران بودم، یک حرکت بیادبانه به او نشان میدادم تا بیان کنم که آنچه او انجام داد مورد پسند من نبود. اما از آنجا که به تنهایی بودم، احساس راحتی یا امنیت برای انجام آن عمل نداشتم. هرچند که این یک برخورد جدی نبود، اما باعث شد احساس ناراحتی و آسیبپذیری کنم، مانند اینکه لباس کمتری نسبت به آنچه واقعاً پوشیده بودم، به تن داشتم.
- من در یک کشور اسپانیاییزبان تحصیل کردم و به یادماندنیترین تجربهای که در آنجا داشتم زمانی بود که به تنهایی در خیابان راه میرفتم و هدفونهای آیپادم را در گوشم داشتم. به طور لحظهای به آیپادم نگاه کردم و در آن زمان، مردی که از کنارم میگذشت، صورتش را حدود ۱۵ سانتیمتر از صورتم قرار داد و فریاد زد "مامان". سپس به راهش ادامه داد. در ابتدا شوکه شدم، سپس بعد از آن احساس کردم که او کاملاً به حریم من تجاوز کرده و احساس اضطراب و توهین کردم.