تجربیات اذیت خیابانی

به یادماندنی‌ترین تجربه شما با اذیت خیابانی چیست؟ این موضوع چه حسی به شما منتقل کرد؟ این می‌تواند فقط یک کلمه باشد یا یک داستان کامل.

  1. وقتی برای انتخابات رهبری دانش‌آموزان در مدرسه کاندید شدم😉
  2. از آنها عصبانی باش
  3. می‌توانم با اطمینان بگویم که هیچ‌کس هرگز چیزی شبیه به این یا چیزی مشابه به آن را به من نکرده است و فکر نمی‌کنم که احساس اجبار کنند.
  4. من در نورتون با موارد زیادی از صدا زدن به دختران مواجه شده‌ام. وقتی برای دویدن بیرون می‌روم، غیرمعمول نیست که یک مرد جوان از پنجره‌اش چیزی مثل "جذاب" یا یک عبارت مشکوک دیگر فریاد بزند. من هرگز فرصت زیادی برای پاسخ دادن ندارم چون آنها به سرعت دور می‌شوند، بنابراین معمولاً فقط به آنها نگاهی خشمگین می‌اندازم. وقتی این اتفاق می‌افتد، احساس می‌کنم که یک تکه گوشت هستم، مثل اینکه من یک انسان با احساسات واقعی نیستم، فقط یک دختر بی‌مغز که ظاهرش برای مردان سرگرمی است. به نظر من، صدا زدن به دختران بسیار بی‌احترامی است.
  5. یادم می‌آید در مدرسه راهنمایی با یک دوست پسرم در خیابان راه می‌رفتم که یک ماشین در حال عبور بوق زد یا به من فریاد زد و نمی‌دانستم باید به او فحش بدهم یا فقط نادیده‌اش بگیرم. خیلی عصبانی بودم!
  6. من به تنهایی به سمت walgreens می‌رفتم که این خودم را آسیب‌پذیر احساس می‌کرد. من و هم‌اتاقی‌ام وقتی با هم به آنجا می‌رفتیم، از ماشین‌ها مورد توجه قرار گرفته بودیم. گاهی این موضوع خوشایند بود، اما بیشتر اوقات آزاردهنده و بی‌ادبانه بود. مجبور شدم بایستم و منتظر بمانم تا خیابان را رد کنم و در حالی که آنجا ایستاده بودم، ماشینی پر از جوانان که موسیقی بلندی پخش می‌کرد نزدیک شد و به آرامی حرکت کرد. پنجره‌ها باز بود و چند نفر از آن‌ها از پنجره‌ها بیرون leaned و فریاد زدند "هییی!" "وو وو!" و انواع دیگر چیزها. انگار که من لباس خاصی پوشیده بودم یا به طرز تحریک‌آمیزی ایستاده بودم. وسط زمستان بود، من در چند لایه لباس پوشیده بودم، بنابراین هر نشانه‌ای از شکل بدنم پنهان بود. اما آن‌ها به این موضوع اهمیتی نمی‌دادند، من یک دختر بودم، به تنهایی ایستاده بودم، در ترافیک گرفتار شده بودم و مجبور بودم به آن‌ها گوش دهم. این احساس زشت و تحقیرآمیز بود. بعد از چند دقیقه از این وضعیت سعی کردم به آن‌ها بی‌احترامی کنم اما...دستکش پوشیده بودم. این خیلی خجالت‌آور بود.
  7. یک روز، در حال قدم زدن در خیابانی در محله‌ام بودم که مردی از طبقه بالای یک آپارتمان به من صدا زد و شروع به نشان دادن برخی حرکات جنسی کرد. آنقدر احساس ناراحتی کردم که به سرعت از خیابان فرار کردم و هر بار که آنجا می‌رفتم ترسیده بودم. او از آنجا رفته است اما هنوز هم احساس ناراحتی می‌کنم و هر بار که آنجا می‌روم، آن تجربه را به یاد می‌آورم.
  8. من تجربه‌ای داشتم زمانی که به تنهایی در نزدیکی دانشگاه می‌دویدم. این یک خیابان مسکونی بود که ترافیک معمولی در آن بسیار کم بود. یک ماشین از کنارم رد شد و بوق زد و این کار به شیوه‌ای دوستانه نبود. ماشین را مردی در اوایل بیست سالگی می‌راند. اگر با دیگران بودم، یک حرکت بی‌ادبانه به او نشان می‌دادم تا بیان کنم که آنچه او انجام داد مورد پسند من نبود. اما از آنجا که به تنهایی بودم، احساس راحتی یا امنیت برای انجام آن عمل نداشتم. هرچند که این یک برخورد جدی نبود، اما باعث شد احساس ناراحتی و آسیب‌پذیری کنم، مانند اینکه لباس کمتری نسبت به آنچه واقعاً پوشیده بودم، به تن داشتم.
  9. من در یک کشور اسپانیایی‌زبان تحصیل کردم و به یادماندنی‌ترین تجربه‌ای که در آنجا داشتم زمانی بود که به تنهایی در خیابان راه می‌رفتم و هدفون‌های آی‌پادم را در گوشم داشتم. به طور لحظه‌ای به آی‌پادم نگاه کردم و در آن زمان، مردی که از کنارم می‌گذشت، صورتش را حدود ۱۵ سانتی‌متر از صورتم قرار داد و فریاد زد "مامان". سپس به راهش ادامه داد. در ابتدا شوکه شدم، سپس بعد از آن احساس کردم که او کاملاً به حریم من تجاوز کرده و احساس اضطراب و توهین کردم.
  10. من در پراگ بودم، مردان در اروپا بسیار صریح‌تر هستند.
  11. "همه در یک مقطع از زندگی‌شان این اتفاق برایشان افتاده است."
  12. مرد ترسناک ملودی "سوت بزن" را برای من و دوستانم سوت زد.. لازم به گفتن نیست که ما ترسیده بودیم و هرگز نتوانسته‌ام به آن آهنگ به همان شکل قبلی فکر کنم!
  13. چند دختر و من از هتل‌مان در حال پیاده‌روی در خیابان بودیم و به دنبال جایی برای غذا خوردن بودیم که ناگهان یک کامیون پر از مردان در مقابل ما پارک کرد و شروع به بوق زدن و سوت زدن به ما کرد. آنها به ما صدا می‌زدند و شب بود، ما در یک منطقه ناآشنا بودیم، چهار نفر بودیم و نمی‌دانستیم چند نفر از آنها بودند. این وضعیت ناراحت‌کننده و استرس‌زا بود.
  14. فکر می‌کنم احتمالاً یا زمانی بود که یک مرد به من فریاد زد که "خیسش کن" در حالی که داشتم دو می‌دویدم، یا زمانی که در یک شب دیرهنگام در حال پیاده‌روی به خانه از مرکز شهر بودم و یک مرد به‌طور کلامی اشاره کرد که من تنها هستم و سپس حتی تظاهر کرد که به سمت من می‌آید فقط برای اینکه من را بترساند.
  15. در نیویورک به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام اما هنوز به بی‌ادبی عادت نکرده‌ام. احساس ناراحتی و تنش می‌کنم.
  16. در حین راه رفتن به سمت cvs، کسی از ون متوقف شده‌اش فریاد زد که موهای زیبایی دارم. من فقط به خاطر اینکه آن مرد خیلی ترسناک به نظر می‌رسید و برایم غریبه بود، احساس ناراحتی کردم. معمولاً وقتی کسی به من compliment می‌دهد، خوشحال می‌شوم، اما آن موقعیت من را ترساند و در نهایت از خیابان دویدم.
  17. یک بار در حال برگشت به خوابگاه از یک رقص در هاوس بودم و توسط گروهی از چند پسر مورد توجه قرار گرفتم. آنها چیزهایی مثل "کجا می‌روی، زیبا؟" و "هی، خوشگل، می‌خواهی با من جایی بروی؟" و چیزهای مشابه می‌گفتند. اما در این گروه یک پسر بود که هیچ چیزی به من نگفت، بلکه به دوستانش رو کرد و گفت "هی، با او اینطور صحبت نکنید، به او احترامی که شایسته‌اش است را بدهید!". او این را به طرز بسیار جدی (نه شوخی) گفت و بعد از آن دیگر پسرها ساکت شدند. من فکر کردم که چقدر عالی است که او جرأت داشت به دوستانش به این شکل اعتراض کند و من قطعاً از این کار او قدردانی کردم. اغلب آرزو می‌کنم که افراد بیشتری وقتی دیگران اینطور با هم رفتار می‌کنند، چیزی بگویند.
  18. این واقعاً همیشه اتفاق می‌افتد، صرف نظر از اینکه با چه کسی هستم. دوستان، چک. والدین، قطعاً. پدربزرگ و مادربزرگ، بدون شک. این شرم‌آور، تحقیرآمیز و به طور کلی ناخوشایند است. نمی‌دانم چه کسی تصمیم گرفت که صدا زدن عمومی دختران قابل قبول است، یا اینکه شاید آنها می‌خواستند این را بشنوند، زیرا واقعاً هیچ لذتی ندارد و همه افراد درگیر را ناراحت و به شدت خودآگاه می‌کند.
  19. این یک مورد خاص از صدا زدن خیابانی نیست، اما فکر کردم باید چیزی را که روز دیگر شنیدم به اشتراک بگذارم. شنیدم دختری گفت که به خاطر اینکه هرگز مورد صدا زدن خیابانی قرار نگرفته، احساس بدی درباره خود دارد. چقدر ناراحت‌کننده است؟ او فکر می‌کرد که آنقدر زشت است که مورد آزار قرار نگیرد.
  20. من در حال راه رفتن به سمت cvs بودم که از طرف کسی در ماشینش به من توهین شد. در روشنایی روز. هیچ‌کس نمی‌خواهد مورد آزار قرار بگیرد، هیچ‌کس نباید مجبور باشد آنچه را که می‌پوشد زیر نظر داشته باشد تا احساس امنیت کند، هیچ دانشجوی ویتون نباید احساس ناامنی کند فقط چند قدم از دانشگاهش دورتر، و من نباید مجبور باشم که در ساعت یک بعد از ظهر کلیدهایم را در دستم به عنوان یک سلاح احتمالی نگه دارم.
  21. با اعتماد به نفس اما شیء انگاشته شده
  22. شخصاً، من واقعاً زیاد مورد توجه قرار نمی‌گیرم، بنابراین وقتی این اتفاق می‌افتد، اعتماد به نفس من را بالا می‌برد (بسته به اینکه چه کسی باشد) haha. یک بار در گواتمالا برای سفر کلاس هشتم‌مان بودم و یک مرد 30 ساله شروع به سوت زدن به من کرد، و این فقط به خاطر تفاوت سنی زیادمان ترسناک بود.