به طور مختصر، برداشتهای خود را از روشهای یادگیری که دریافت کردهاید و نتایج امروز توصیف کنید.
na
نه
شنیدن و خواندن و نوشتن
این از طریق نوارهای صوتی بود. این کار آسان بود، اما برای مسلط شدن به زبان نیاز به مواجهه بیشتری دارید.
یادگیری یک زبان جدید آسان میشود اگر به گفتگوهای افرادی که به همان زبان صحبت میکنند گوش دهیم.
صحبت مداوم به زبانی که میخواهیم یاد بگیریم بسیار کمک خواهد کرد.
من به این زبان تسلط دارم.
معلمان و کتابهای درسی
هیچ راهی بهتر از یادگیری یک زبان با رفتن به یک کشور وجود ندارد. من معلمان خوبی در زبان انگلیسی داشتم اما تا روزی که به خارج رفتم، از یادگیری این زبان متنفر بودم.
ما در مدرسه بیش از حد بر روی دستور زبان تمرکز میکنیم اما باید بیشتر بر روی درک شنیداری تمرکز کنیم زیرا زمانی که یک عبارت (که از یک محلی میآید) را میشنوید، سعی میکنید بعداً از آن استفاده کنید.
این جالب بود.
روش یادگیری مورد علاقه من زندگی در خارج از کشور است، در میان افرادی که به جز زبانی که در حال یادگیری آن هستید، هیچ زبان دیگری با شما صحبت نمیکنند.
خوب کار کرد
من از دانش زبان انگلیسیام خوشحالم.
زبان روسی را زمانی که در مدرسه بودم یاد گرفتم، اما این برای صحبت کردن روان کافی نبود. از کودکی همیشه تمام فیلمها را به زبان روسی تماشا میکردم، که این دلیل اصلی بود که توانستم به راحتی صحبت کنم و به طور آزاد به زبان روسی بنویسم. اما مهارتهای گفتاری من بهتر از مهارتهای نوشتاریام است. ریشه زبان ترکی همانند زبان مادری من است. بنابراین همیشه به راحتی این زبان را درک میکنم، صحبت میکنم و مینویسم. فرهنگ، زبان و دین ما بسیار به هم شبیه است. بنابراین یادگیری زبان ترکی از برنامههای تلویزیونی، فیلمها، آهنگها و سریالها برای من دشوار نبود. و در مورد زبان لیتوانیایی باید بگویم که من این زبان را در دانشگاه یاد میگرفتم، زیرا در لیتوانی تحصیل میکنم. و این زبان را سختتر از هر زبان دیگری یافتم. اکنون یادگیری زبان لیتوانیایی را متوقف کردهام، زیرا در دانشگاه دورههای زبان دیگری دارم و واقعاً سخت است که همزمان زبانهای بیشتری یاد بگیرم. متوجه شدم که بیشتر از آنچه میتوانم در زبان لیتوانیایی صحبت کنم، درک میکنم. زیرا از اشتباهات گرامری در حین صحبت کردن میترسم.
تکرار مادر علم است.
کلاسهای زبان در مدرسه از یک روش تفکر دستوری در مورد زبان رنج میبرند. هنوز به کودکان آموزش داده میشود که چگونه باید نوشت، به جای اینکه آنها را به ایجاد یک سبک شخصی تشویق کنند (البته مطابق با دستور زبان یا قابل قبول بودن این زبان).
در زبان آلمانی، گرامر ترجمهای وجود دارد که باعث شد از این زبان متنفر شوم. این زبان همیشه به عنوان زبانی سخت توصیف شده و همانطور که پدرم میگوید، زبانی است که برای دادن دستور و فروش ماهی در بازار ماهی ایجاد شده است.
در زبان انگلیسی، من از روشهای یادگیری مختلفی استفاده کردم که برخی موفقتر از دیگران بودند. بازیها در دوران کودکیام به من پایهای نسبتاً محکم در واژگان دادند اما در صحبت کردن یا نوشتن کمکی نکردند. گرامر ترجمهای قدیمی در مدرسه، به من کمک کرد تا ساختار زبان را بهتر درک کنم اما به من یاد نداد که چگونه صحبت کنم و با کمک کلاسهای زبانشناسیام در دانشگاه، بیشتر درباره ریشه زبان یاد گرفتم که به درک بهتر خود زبان منجر شد. اما واقعاً زندگی در کشورهای انگلیسیزبان بود که مجبور شدم از تمام مهارتهایی که یاد گرفته بودم برای ارتباط با دیگران استفاده کنم و در آنجا بیشترین پیشرفت را داشتم.
زبان دانمارکی را از طریق روشی که کتابی را دنبال میکرد یاد گرفتم. در نهایت، کمی بیشتر درباره کشور دانمارک دانستم اما این زبان هنوز هم نسبتاً سخت است. میتوانم برخی کلمات را درک کنم و آنها را در یک جمله کنار هم بگذارم فقط اگر کتاب را در دسترس داشته باشم.
زبان ژاپنی را ابتدا در دورهای با نوع گرامر ترجمهای یاد گرفتم که به من کمک کرد ساختار زبان را بهتر درک کنم. سپس کلاسهای درک مطلب گرفتم که به من کمک کرد واژگانم را بسازم. من به تاریخ و تمدن ژاپن بسیار علاقهمند هستم بنابراین درباره آنها نیز زیاد یاد گرفتم. با اینکه به طور منظم تمرین نکردهام، هنوز هم میتوانم چیزهایی را که با آنها آشنا هستم درک کنم.
من به روشهای مختلفی یاد گرفتم، بنابراین نمیتوانم آن را توصیف کنم: موضوع این است که من با صحبت کردن با افرادی که به زبان انگلیسی صحبت میکنند، بهتر انگلیسی صحبت میکنم و به همین ترتیب بهتر ژاپنی صحبت میکنم... من طرفدار یادگیری در حین کار هستم!
من عاشق توضیح گرامر هستم - میتوانم بقیه چیزها را به تنهایی تمرین کنم، اما خواندن گرامر به تنهایی برایم خیلی سخت است. دورههایی که از من انتظار داشتند این کار را انجام دهم، وحشتناک بودند.
من از تمرینهای درک شنیداری متنفرم، واقعاً ناامیدکنندهاند و احساس میکنم اگر فقط گوش کنم بدون اینکه به شدت سعی کنم به سوالات پاسخ دهم، بیشتر یاد میگیرم.
بسیاری از کتابهای درسی آنقدر هترو نورماتیو هستند که به طور فیزیکی آزاردهندهاند. (همچنین، چرا اصلاً میخواهید یک داستان عاشقانه را شامل کنید، من واقعاً نمیفهمم.)
من دورههایی را دوست دارم که الگوهای معمولی را دنبال نمیکنند، مانند ترکیب رنگها و لباسها، این خستهکننده است.
یادگیری اعداد وحشتناک است، من در زبان مادریام هم با آنها مشکل دارم، پس عجله نکنید.
بله، بسیاری از زبانها به کشورها مرتبط هستند، اما این به این معنا نیست که من بخواهم یک ملیگرایی پاتریوتیک 101 داشته باشم، این بیشتر من را منزجر میکند.
من زبان را خیلی سریعتر یاد میگیرم وقتی که خودم در کشوری که آن زبان را صحبت میکند یاد بگیرم تا در مدرسه، حتی اگر برای تسلط بر نوشتن به کلاسهایی نیاز داشته باشم، اما از نظر مهارتهای ارتباطی به نظر من هیچ چیز بهتر از این نیست که در محیطی محاصره شده با زبان هدف قرار بگیرم.
روش شنیداری-گفتاری؛ تمرکز بر صحبت کردن که خیلی خوب عمل کرد. نه چندان بر گرامر، اما گرامر آن آسان است بنابراین چندان ضروری نبود.
تمرکز بر گرامر، که خیلی سخت بود و هنوز هم کار نکرد، بنابراین اکنون نه گرامر میدانم و نه صحبت کردن.
تمرکز بر همه چیز، از مدتها پیش، خیلی خوب عمل کرد.
خوب عمل کرد، اما نیاز به ابتکار زیادی دارد. اما روش، شنیدن + صحبت کردن + تمرینات گرامری، خوب جواب داد.
مدرسه یا دورههای خصوصی به من پایهای مستحکم برای جنبههای گرامری و ساختاری زبان دادند. اما یادگیری بخش «خشک» و فنی فقط برای شروع بود، تعامل با سخنرانان بومی و در واقع به کار بردن دانش خود در عمل، چیزی است که بیشتر در فرآیند یادگیری زبان من مؤثر بوده است.
من تا کنون فقط اصول اولیه را یاد گرفتهام. فکر میکنم میتوان لهجه و مهارتهای شنیداری خوبی را نسبت به نحوه معمول تدریس زبانها (در کلاس درس) ایجاد کرد. با توجه به اینکه من فقط در مسیر رفت و برگشت به دفتر به صوت گوش میدهم، فکر میکنم این واقعاً فوقالعاده است.
تمام ۴ شایستگی به عنوان موارد مهم در نظر گرفته شدند. فکر میکنم این روش خوب عمل کرد. با این حال، "اشتباه" در مدرسه به عنوان چیزی بد در نظر گرفته میشد، بنابراین از صحبت کردن یا انجام اشتباهات و گرفتن نمره بد میترسیدم. در دانشگاه اینطور بد نیست.
هنوز نمیتوانم به این زبان صحبت کنم.
یادگیری زبان نیاز به همه روشها دارد، صحبت کردن، نوشتن، گوش دادن. همه اینها را در کلاسهای خود یاد گرفتم و از این بابت خوشحالم، زیرا واقعاً کمک میکند. بهویژه صحبت کردن، زیرا بدون تمرین زیاد نمیتوانید یک زبان را یاد بگیرید.
تولید گفتاری خیلی کم کار شده بود. من نیاز داشتم که در خارج از کشور زندگی کنم تا واقعاً انگلیسیام را بهبود ببخشم و آن را به درستی در زندگی روزمره استفاده کنم.